بيشتر بدانيم
یک شنبه 1 اسفند 1389برچسب:پيامبر اسلام, :: 7:29 ::  نويسنده : پرويز حضرتي

 



 
 




ويژه نامه ميلاد فرخنده پيامبر اعظم ٬ محمد مصطفي 
صلوات الله عليه و اله  



 
 

 

ولادت با سعادت اشرف اوصياء ؛ خاتم الانبياء؛ 
خير المرسلين؛ حبيب اله العالمين ؛ طبيب 
القلوب المومنين ؛ پيامبرعطوفت ورافت 
و رحمت ،حضرت محمد (ص) و آغاز هفته 
وحدت بر مسلمانان وشيعيان ومحبان خاندان 
عصمت و طهارت عليهم السلام مبارك باد

 



 



صدای پای پیامبر


مژده آمدنت که در زمین پیچید، دشت‏های روشن توحید، از پروانه‏های سپید عشق، پوشیده شد و مکه را امواج نورانی حضورت در بر گرفت.


آمدی و طاق کسرای ظلم، ترک برداشت.

آمدی و آتشکده تیرگی به جوخه خاموشی سپرده شد.

فرود آمدی، در سرزمینی که کویر جهل و بی‏خبری، جوانه‏های آگاهی و عاطفه را خشکانده بود و خورشید عدالت در پشت کوه‏های نا مردمی به خون نشسته بود.

آه! ای رسول مهربانی! جهان، دلیل بودنش را در چشم‏های توحیدی تو جستجو می‏کند و بشر، از آن هنگام که صدای گام‏هایت را در کوچه‏های بلند رسالت شنید، شکوه زیستنش را تجربه کرد.

تو خاتم النبیّینی؛ آخرین پیام آور روشنی و مهر، کسی که آسمان‏ها، معجزه شق القمرش را از خاطر نخواهند برد، او که جبرئیل، در رکابش به معراج آفتاب رفت و «حرا»، زمزمه‏های شورانگیز شبانه‏اش را در اوج جهالت و بت پرستی به شهادت می‏آید.

محمد صلی ‏الله‏علیه‏ و‏آله می‏آید، تا هبل، لات و عزّی، شرافت انسان را نیالایند.

می‏آید تا دختران معصوم عرب را افکار پوچ و پوسیده پدرانشان در خاکستر ناجوانمردی مدفون نسازد.
خشمش، شمشیری ست که تنها بر پیکر ناساز ستم، فرود می‏آید.
آئینش تکاپو می‏آموزد و فصل فصل کتابش، آیینه تمام نمای رستگاری است.


محمد صلی ‏الله‏ علیه ‏و‏آله پا به دنیا می‏گذارد و آفرینش را در عطر پرستشی سبز، یله می‏کند. او آخرین نوید خداوند است، برای انسانی که خود را در بیراهه خود پرستی گم کرده بود.


او می‏آید؛ عرشیان، ستاره باران تولدش را به ترانه می‏ایستند و زمینیان، آخرین رسول وحی را به استقبال می‏دوند


 



نیمه شب ، خورشید مى‏تابد ...


زمین و آسمان «مكه‏» آن شب نور باران بود و موج عطر گل در پرنیان باد مى‏پیچید، امید زندگى در جان موجودات مى‏جوشید. هوا آغشته به عطر شفا بخش بهاران بود. شبى مرموز و رؤیایى به شهر«مكه‏» مهد پاك جانان، دختر مهتاب مى‏خندید. شبانگه ساحت «ام القرى‏» در خواب مى‏خندید، ز باغ آسمان نیلگون صاف و مهتابى دمادم بس ستاره مى‏شكفت و آسمان پولك نشان مى‏شد. صداى حمد و تهلیل شباویزان خوش آهنگ به سوى كهكشان مى‏شد. 
دل سیاره‏ها در آسمان حال تپیدن داشت و دست باغبان آفرینش در چنان حالت سر«گل آفریدن‏» داشت. 
خانه «ام القرى‏» در انتظار رویدادى بود. شب جهل و ستمكارى به امید طلوع بامدادى بود. سراسر دستگاه آفرینش اضطرابى داشت و نبض كائنات از انتظارى دم به دم مى‏زد كه: 
امشب، نیمه شب خورشید مى‏تابد ز شرق آفرینش، اختر امید مى‏تابد. 

در آن حال «آمنه‏» در عالم سرگشتگى مى‏دید:
به بام خانه‏اش بس آبشار نور مى‏بارد و هر دم یك ستاره در سرایش می چكد، رنگین و نورانى وزین قدرت نمایی ها نصیب او شگفتى بود و حیرانى. در آن دم مرغكى را دید با پرهاى یاقوتى و منقارى زمرد فام كه سویش پر كشید از بام و در صحن سرا پر زد و پرهاى پرندین را به پهلوى زن درد آشنا سایید، به ناگه درد او آرام شد، آرام به كوته لحظه‏اى گرداند سر را «آمنه‏» با هاله امید تنش نیرو گرفت و در دلش نور خدا تابید چو دید آن حاصل كون و مكان و لطف سرمد را دو چشمش برق زد تا دید رخشان چهر«احمد(ص)» را، شنید از هر كران عطر دلاویز محمد را. 


سپس بشنید این گفتار وحى آمیز: 
الا،اى «آمنه‏» اى مادر پیغمبر خاتم! سرایت خانه توحید ما باد و مشید باد، سعادت همره جان تو و جان «محمد» باد. 
- بدو بخشیده‏ایم اى «آمنه‏» اى مادر تقوا! صداى دلكش «داود» و حبّ «دانیال‏» و عصمت « یحیی». 
- به فرزند تو بخشیدیم: كردار«خلیل‏» و قول «اسماعیل‏» و حسن چهره «یوسف‏» شكیب «موسى عمران‏» و زهد و عفت «عیسی». 
- بدو دادیم: خلق «آدم‏» و نیروى «نوح‏» و طاعت «یونس‏» وقار و صولت «الیاس‏» و صبر بى‏ حد «ایوب‏» بود فرزند تو یكتا بود دلبند تو محبوب سراسر پاك سرا پا خوب. 
دو گوش «آمنه‏» بر وحى ذات پاك سرمد بود، دو چشم «آمنه‏» در چشم رخشان «محمد» بود كه ناگه دید روى دخترانى آسمانى را به دست این یكى ابریق سیمین در كف آن دیگرى طشت زمّرد بود دگر حورى، پرندى چون گل مهتاب در كف داشت، «محمد» را چو مروارید غلتان شستشو دادند به نام پاك یزدان بوسه‏ها بر روى او دادند. 

سپس از آستین كردند بیرون «دست قدرت‏» را زدند از سوى درگاه خداوندى میان شانه‏هاى حضرتش «مُهر نبوت‏» را سپس در پرنیانى نقره ‏گون، آرام پیچیدند و زآنجا «آسمانى دختران‏» بر«عرش‏» كوچیدند.همان شب قصه ‏پردازان ایرانى خبر دادند: كه آمد تك سوارى در«مدائن‏» سوى «نوشروان‏» و گفت: اى پادشه «آتشكده آذرگشسب‏» ما كه صدها سال روشن بود هم امشب ناگهان خاموش شد، خاموش. 
به «یثرب‏» یك «یهودى‏» بر فراز قله‏اى فریاد را سر داد: 
كه امشب اخترى تابنده پیدا شد و این نجم درخشان اختر فرزند«عبدالله‏» نوین پیغمبر پاك خداوندست و انسانى كرامندست. یكى مرد عرب اما بیابانگرد و صحرایى قدم بگذاشت در«ام القرى‏» وین شعر خوش برخواند: 


كه اى یاران مگر دیشب به خواب مرگ پیوستید؟ 
چه كس دید از شما آن روشنان آسمانى را؟ 
كه دید از «مكیان‏» آن ماهتاب پرنیانى را؟ 
زمین و آسمان «مكه‏» دیشب نور باران بود 
هوا آغشته با عطر شفابخش بهاران بود 
بیابان بود و تنهایى و من دیدم 
كه از هر سو ستاره بر زمین ما فرود آمد 
به چشم خویش دیدم: ماه را از جاى خود كندند 
ز هر سو در بیابان عطر مشك و بوى عود آمد 
بیابان بود و من، اما چه مهتاب دلارایى! 
بیابان بود و من، اما چه اخترهاى زیبایى! 
بیابان، رازها دارد ولى در شهر، آن اسرار، پیدا نیست 
بیابان نقش ها دارد كه در شهر آشكارا نیست كجا بودید اى یاران؟ 
كه دیشب آسمانی ها زمین «مكه‏» را كردند گلباران 
ولى گل نه، ستاره بود جاى گل 
زمین و آسمان «مكه‏» دیشب نور باران بود 
هوا آغشته با عطر شفابخش بهاران بود. 
به شعر آن عرب، مردم همه حالى عجب دیدند به آهنگ عرب این شعر را خواندند و رقصیدند: 
كه اى یاران مگر دیشب به خواب مرگ پیوستید؟ 
چه كس دید از شما آن روشنان آسمانى را؟ 
كه دید از «مكیان‏» آن ماهتاب پرنیانى را؟ 
بیابان بود و تنهایى و من دیدم 
كه از هر سو ستاره بر زمین ما فرود آمد 
به چشم خویش دیدم ماه را از جاى خود كندند 
ز هر سو در بیابان عطر مشك و بوى عود آمد 
بیابان بود و من، اما چه مهتاب دلارایى! 
بیابان بود و من، اما چه اخترهاى زیبایى! 
بیابان رازها دارد، بیابان، نقش ها دارد 
كه در شهر آشكارا نیست كجا بودید اى یاران؟ 
كه دیشب آسمانی ها زمین «مكه‏» را كردند 
گلباران ولى گل نه، ستاره بود جاى گل 
زمین و آسمان «مكه‏» دیشب نور باران بود 
هوا آغشته با عطر شفا بخش بهاران بود. 
روانت شادمان بادا! كجایى اى عرب، اى ساربان پیر صحرایى؟! كجایى اى بیابانگرد روشن راى بطحایى؟! 
كه اینك بر فراز چرخ، بینى نام «احمد» را 
و در هر موج بینى اوج گلبانگ «محمد» را 
«محمد» زنده و جاوید خواهد ماند 
«محمد» تا ابد تابنده چون خورشید خواهد ماند 
جهانى نیك مى‏داند كه نامى همچو نام پاك پیغمبر مؤید نیست 
و مردى زیر این سبز آسمان همتاى «احمد» نیست


زمین ویرانه باد و سرنگون باد آسمان پیر،

اگر بینیم روزى در جهان نام «محمد» نیست.


 


امام صادق علیه السلام معجزاتی را که هنگام ولادت پیامبر اکرم آشکار شد، چنین بر می‌شمارد: 

1- ابلیس از ورود به آسمان های هفتگانه محروم شد. 
2-شیاطین دور شدند. 
3- تمامیبت ها بر زمین افتادند. 
4-ایوان کسری شکست و چهارده کنگره‌ی آن سقوط کرد. 
5- آب دریاچه سماوه خشک شد. 
6- سرزمین خشک سماوه، آب پیدا کرد. 
7- آتشکده فارس پس از هزار سال خاموش شد. 
8- نوری از سرزمین حجاز بر آمد تا به مشرق رسید. 
9-کاهنان عرب علوم خود را فراموش کردند. 
10- سحر ساحران باطل شد. 

استحیائیل ــ یکی از فرشتگان بزرگ خدا ــ در شب تولد حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم کوه ابو قبیس ایستاد و با صدایی بلند گفت:« ای مردم مکه! به خدا و فرستاده او و نوری که با او فرو فرستاده‌ایم ایمان بیاورید.» 

منابع: 

 

  • بحارالانوار، ج15، ص257 --- امالی صدوق


10 مروارید از اقیانوس کلامی نبی 

پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله 
1- قال رَسُولُ اللّهِ (صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) : 
لا تُضَیِّعُوا صَلاتَكُمْ، فَإنَّ مَنْ ضَیَّعَ صَلاتَهُ، حُشِرَ مَعَ قارُونَ وَ هامانَ، وَ كانَ حَقّاً عَلىِ اللّهِ أنْ یُدْخِلَهُ النّارَ مَعَ الْمُنافِقینَ.([1]) 
پیامبر مكرم اسلام (صلی الله علیه و آله) فرمود: نماز را سبك و ناچیز مشمارید، هر كس نسبت به نمازش بى اعتنا باشد و آنرا سبك و ضایع گرداند همنشین قارون و هامان خواهد گشت و حقّ خداوند است كه او را همراه منافقین در آتش داخل نماید. 

2ـ قالَ (صلى الله علیه وآله): 
مَنْ مَشى إلى مَسْجِد مِنْ مَساجِدِ اللّهِ، فَلَهُ بِكُّلِ خُطْوَة خَطاها حَتّى یَرْجِعَ إلى مَنْزِلِهِ، عَشْرُ حَسَنات، وَ مَحى عَنْهُ عَشْرُ سَیِّئات، وَ رَفَعَ لَهُ عَشْرُ دَرَجات.([2]) 
فرمود: هر كس قدمى به سوى یكى از مساجد خداوند بردارد، براى هر قدم ثواب ده حسنه مى باشد تا برگردد به منزل خود، و ده خطا از لغزش هایش پاك مى شود، همچنین در پیشگاه خداوند ده درجه ترفیع مى یابد. 

 بَیْنَما رَسُولُ اللّهِ (صلى الله علیه وآله) جا لِسٌ فِى الْمَسْجِدِ، إذْدَخَلَ رَجُلٌ فَقامَ یُصَلّى، فَلَمْ یُتِمَّ رُكُوعَهُ وَ لا سُجُودَهُ، فَقالَ: نَقَرَ كَنَقْرِ الْغُرابِ، لَئِنْ ماتَ هذا وَ هكَذا صَلوتُهُ لَیَمُوتُنَّ عَلى غَیْرِ دینی.([3]) 
رسول خدا (صلى الله علیه وآله) در مسجد نشسته بود كه شخصى وارد شد و مشغول خواندن نماز شد و ركوع و سجودش را كامل انجام نمى داد و عجله و شتاب مى كرد. 
حضرت فرمود: كار این شخص همانند كلاغى است كه منقار بر زمین مى زند، اگر با این حالت از دنیا برود بر دین من نمرده است.
 
4ـ قالَ (صلى الله علیه وآله) لِعَلىّ(علیه السلام): أنَا رَسُولُ اللّهِ الْمُبَلِّغُ عَنْهُ، وَ أنْتَ وَجْهُ اللّهِ وَ الْمُؤْتَمُّ بِهِ، فَلا نَظیر لى إلاّ أنْتَ، وَ لا مِثْلَ لَكَ إلاّ أنَا.([4]) 
رسول خدا (صلى الله علیه وآله) به امام علىّ (علیه السلام) فرمود: من رسول خدا هستم، كه از طرف او تبلیغ و هدایت مى نمایم; و تو وجه اللّه مى باشى، كه امام و مقتداى (بندگان خدا) خواهى بود، پس نظیرى براى من وجود ندارد مگر تو; و همانند تو نیست مگر من. 

5ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): یا أباذَر، اَلدُّنْیا سِجْنُ الْمُؤْمِن وَ جَنَّةُ الْكافِرِ، وَ ما أصْبَحَ فیها مُؤْمِنٌ إلاّ وَ هُوَ حَزینٌ، وَ كَیْفَ لایَحْزُنُ الْمُؤْمِنُ وَ قَدْ أوَعَدَهُ اللّهُ أنَّهُ وارِدٌ جَهَنَّمَ.([5]) 

فرمود: اى ابوذر، دنیا زندان مؤمن و بهشت كافران است، مؤمن همیشه محزون و غمگین مى باشد، چرا چنین نباشد و حال آن كه خداوند به او - در مقابل گناهان و خطاهایش - وعده مجازات و دخول جهنّم را داده است.

6ـ وَ قالَ(صلى الله علیه وآله):یاا عَلىّ! اِفْتَحْ طَعامَكَ بِالْمِلْحِ، فَإنَّ فیهِ شِفاءٌ مِنْ سَبْعینَ داء، مِنْها: الْجُنُونُ وَ الْجُذامُ وَ الْبَرَصُ وَ وَجَعُ الْحَلْقِ وَ الاْضْراسِ وَ وَجَعُ الْبَطْنِ.([6]) 
رسول خدا (صلى الله علیه وآله) به امام علىّ (علیه السلام) فرمود: غذاى خود را با (تناول نمودن كمى) نمك شوع نما، همانا كه در آن درمان و شفاء هفتاد نوع بلا و آفت خواهد بود، كه دیوانگى، پیسى، جُذام، درد و ناراحتى هاى حلق، دندان ها; و شكم و معده از آنها مى باشد. 

7ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): شَرُّالنّاسِ مَنْ باعَ آخِرَتَهُ بِدُنْیاهُ، وَ شَرٌّ مِنْ ذلِكَ مَنْ باعَ آخِرَتَهُ بِدُنْیا غَیْرِهِ.([7]) 
فرمود: بدترین افراد كسى است كه آخرت خود را به دنیایش بفروشد و بدتر از او آن كسى خواهد بود كه آخرت خود را براى دنیاى دیگرى بفروشد. 

8ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): ثَلاثَةٌ أخافُهُنَّ عَلى اُمتَّى: ألضَّلالَةُ بَعْدَ الْمَعْرِفَةِ، وَ مُضِلاّتُ الْفِتَنِ، وَ شَهْوَةُ الْبَطْنِ وَ الْفَرْجِ.([8]) 
فرمود: در سه چیز براى امّت خود احساس خطر مى كنم: 
گمراهى، بعد از آن كه هدایت و معرفت پیدا كرده باشند. گمراهى ها و لغزش هاى به وجود آمده از فتنه ها. 
مشتهیات شكم، و آرزوهاى نفسانى و شهوت پرستى. 

9ـ قالَ (صلى الله علیه وآله): ثَلاثَةٌ مِنَ الذُّنُوبِ تُعَجَّلُ عُقُوبَتُها وَ لا تُؤَخَّرُ إلى الاخِرَةِ: عُقُوقُ الْوالِدَیْنِ، وَ الْبَغْیُ عَلَى النّاسِ، وَ كُفْرُ الاْحْسانِ.([9]) 
فرمود : عقاب و مجازات سه دسته از گناهان زودرس مى باشد و به قیامت كشانده نمى شود: ایجاد ناراحتى براى پدر و مادر، ظلم در حقّ مردم، ناسپاسى در مقابل كارهاى نیك دیگران. 

10ـ قالَ(صلى الله علیه وآله): إنَّ أعْجَزَ النّاسِ مَنْ عَجَزَعَنِ الدُّعاءِ، وَ إنَّ أبْخَلَ النّاسِ مَنْ بَخِلَ بِالسَّلامِ.([10]) 
فرمود: عاجز و ناتوان ترین افراد كسى است كه از دعا و مناجات با خداوند ناتوان و محروم باشد، و بخیل ترین اشخاص كسى خواهد بود كه از سلام كردن خوددارى نماید. 

 

 


اهل جهان مست تولا شويد
از دل و جان عاشق و شيدا شويد

  
که جلوه اي ز حي سرمد آمد
مژده عزيزان که محمد آمد

  
شکر خدا آمده ختم رسل
رسيده ناجي جهان عقل کل

  
خلق شده نه فلک از برايش
جان جهانيان بود فدايش

  
تمام عالم شده مست رويش
فلک شده بسته به تار مويش


 


 

محمد می آید

محمد (ص) می آید . 
محمد (ص) در ماه «ربیع» می آید.
و همراه با خود، ربیع قلوب و بهار جان ها و طراوت ایمان را به همراه می آورد . 
محمد (ص) می آید . 
از نسل ابراهیم بت شكن، از سلاله پاكان، از دامن «آمنه» عفیف ، از مكه معظمه ، از خانه خدا ... . 
با مشعلی از «حق» فرا دست ، كه می بینی آتشكده «آذرگشسب» ، با طلوع حضرتش ، به خاموشی می گراید ، به نشان فرو مردن فروغ دروغین آتش اهورایی ، در جلوه جمال الهی و جلال كبریایی . و این «صبح صادق» رسیدن «روز» را نوید می دهد، پس از شب دیجور و ظلمت ظلم ، پس از قرن ها قساوت و سال ها سفاهت . و با این «میلاد» لرزه و شكاف ، در كاخ «كسری» می افتد ، به نشانه این كه از این پس «كعبه» كوی عشق است ، 
و سكوی آزادی . 
و بنای یادبود عدالت و برابری و توحید ، 
و سمبل قیام مردم و قوام امت 
و رمز خضوع ، در برابر فقط «الله» . 
نه «جم» ها . 
نه «كی» ها ، 
و «كسری» ها ، 
و «قیصر» ها ، 
و «فرعون» ها ... 
محمد ( ص ) می آید . 

مردی است از تبار پاك ابراهیم ، آخرین حلقه از سلسله نورانی رسولان ، كه همواره مبشران داد و آزادی ، و معلمان اخلاق بودند ، و رابط میان " خالق " و " خلق " . می آید ...
تبر ابراهیم بر دوش ، 
عصای موسی ، در دست ، 
قلب مسیح در سینه ، 
عزم نوح ، در اراده ، 
صبر ایوب ، در دل ، 
زیبایی یوسف ، در رخسار، 
حكمت لقمان ، بر زبان ، 
حكومت داود و سلیمان ، در سایه قرآن ... می آید ...
می آید ... 
 
با «فرقان» ، با «آیات»، با «بینات»، با «نور»، با «ذكر» با «كتاب»، با «هدایت»، با «قرآن» ، با «بشارت» ، با «انذار» ، با «وعد» ، با «وعید» ، ... . 
می آید ... 
تا خنجر خونین كینه توزی ها و تعصب ها را از دست جاهلان جاهلیت زده برگیرد و «كتاب و حكمت» را ، و «لوح فلاح» و «سلاح صلاح» را به دستشان دهد . 
می آید ... 

تا دشمنی ها را به دوستی تبدیل كند ، 
تا دل ها را به هم نزدیك سازد ، 
تا پراكندگی ها را به «وحدت» برساند و نیروها و شمشیرها را ، به جای آن كه به روی هم كشیده شود ، برای هم كشیده سازد ، تا به جای «برهم» بودن ، «باهم» باشند . 

تا از «دیو» فرشته بسازد ، 
و ... از حیوان ، انسان 
و از بیگانه ، دوست ، 
و از رها ، بنده ، 
و از«بنده» آزاده !... 
محمد (ص) می آید ، ... 
محمد (ص) از بطن تاریخ و عمق زمان ، در«هفدهم ربیع» می آید . 
با اخلاقی جذب كننده و برگیرنده و بركشنده و رشد دهنده ، 
با رفتاری سرشار از تواضع و فروتنی و خاكساری ، 

با نگاهی لبریز از شرم و عفاف ، 
با زبانی حقگوی و خداخوان و صداقت و فصیح ، 
با بیانی گرم و گیرا و سحار، 
با قلبی نورانی كه چشمه زلال «معرفت» است ، 
با دستی كه دوست نواز و دشمن كوب است ، 
با پایی پویا تر از باد ، نستوه تر از كوه ، 
با چهره ای به خندانی صبح و درخشش خورشید و زیبایی ماه و عصمت عشق . 
ماه «ربیع الاول» است ... بهار نخستین ، و طلوعی نوین . 
و ... محمد ( ص ) می آید ، تا پنجره های گشوده به روی «شب» و «شك» و «شیطان» را ببندد و درهایی را ، فرا روی مردم ، به روی «روز»و «یقین» و «رحمان» بگشاید . 
می آید ... می آید ... 
تا دست های بسته را باز كند . 
تا گام های خسته را به آسایش برساند ، 
تا پاهای دربند را برهاند ، 
تا گردن های گرفتاران را از زنجیرهای گران آزاد كند ، 
تا محرومان موحد را علیه مترفین «شك مدار» بشوراند ، 
تا «سبطیان» را بر ضد «قبطیان» بر انگیزد و از آنان ، «موسی» هایی فرعون ستیز بسازد . 

می آید ...

تا دیده های كور را بینا سازد ، 
تا خفتگان را بیدار كند ، 
تا بندگان «دنیا» را ، سروران «آخرت» نماید ، 
تا افق های دوردست تری را در چشم انداز كوته نظران «نقد اندیش» و «نزدیك بین» به تماشا بگذارد. می آید ...

از دیار یار، و كوی وحی می آید ، از سوی خدا می آید ، با دروازه هایی از علم و عرفان ، و مرجان هایی از آیه و سنت . 
می آید ، تا درد «جهل» را با داروی «حكمت» درمان كند . 
تا بیماری شرك را با پیام توحید ، شفا بخشد . 
تا مردم را از«ستم ادیان» تحریف شده ، به «عدل اسلام» بكشانند ، 
تا از «اطاعت مخلوق» به «طاعت خالق» دعوت كند ، 
تا بذر «فضیلت» را در«مزرعه جان» ها بكارد ، 
می آید ...

و با آمدنش برای ملت ها حیات می آورد ، و برای مشتاقان ، ارمغانی از معنویت و اخلاق . 
آری ... می آید ، می آید ، محمد ( ص ) می آید ، 
تا قلب های خسته بجوشند 
تا دست های بسته بكوشند 
تا نسل های تشنه و محتاج 
از زمزم حیات ، بنوشند 
تا چشمه های اشك ، بخشكد 
از چشم و چهره های یتیمان 
تا غنچه های خنده بروید 
بر ساحل لبان اسیران 
تا ... 


رسول الله تودر خلوتِ وحدت خلیلی

بعدِ ذاتِ واحدِ مطلق به هستی بی‌بدیلی

بر گزینِ دست یزدان از میان نخبگانی

پیش هر صاحب نظر در صورت و معنا جمیلی

منبع اندیشه رود خروشان حیاتی

شهر علمی، کوهِ حلمی، قُلزم عقل عقیلی
 

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 13 صفحه بعد

درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب

پيوندها


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان سرگرمي و آدرس mozafar.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.

��





نويسندگان